هدف مطالعه حاضر تعیین رابطه بین باورهای ارتباطی و دلزدگی زناشویی، به علاوه شناسایی نقش ذهن آگاهی به عنوان متغیری بود که ممکن است دراین بین اثر میانجی گر داشته باشد. روش پژوهش از نوع همبستگی، جامعة آماری پژوهش شامل کلیة افراد متأهل شهر یزد در سال 1395 و نمونة مورد نظر شا چکیده کامل
هدف مطالعه حاضر تعیین رابطه بین باورهای ارتباطی و دلزدگی زناشویی، به علاوه شناسایی نقش ذهن آگاهی به عنوان متغیری بود که ممکن است دراین بین اثر میانجی گر داشته باشد. روش پژوهش از نوع همبستگی، جامعة آماری پژوهش شامل کلیة افراد متأهل شهر یزد در سال 1395 و نمونة مورد نظر شامل 380 نفر (200 زن و 180 مرد) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. شرکت کنندگان در این پژوهش به سیاهه باورهای ارتباطی ایدلسون و اپشتین، مقیاس ذهن آگاهی، توجه و هشیاری براون و ریان و اندازه گیری دلزدگی زناشویی پاینز پاسخ دادند. بر اساس یافته ها، ذهن آگاهی با مؤلفه های باورهای ارتباطی شامل باور به تخریب کنندگی مخالفت، باور به تغییرناپذیری همسر، کمال گرایی جنسی و باور مربوط به تفاوت های جنسیتی رابطة منفی معنادار داشت. یافته دیگر این پژوهش، رابطة منفی معنادار ذهن آگاهی با دلزدگی زناشویی بود. همچنین مؤلفه های باورهای ارتباطی با دلزدگی زناشویی رابطه مثبت معنادار داشتند.
پرونده مقاله
پژوهش با هدف ارائه مدل نظری و تجربی خودتخریبگری با تأکید بر تحولیافتگی من، با این فرضیه انجام شد که تحولیافتگی من میتواند در رابطه میان تنیدگی و تنیدگی ادراکشده بهعنوان متغیر تعدیلکننده نقش ایفا نماید. 258 دانشجو به پرسشنامههای خودتخریبگری مزمن (CSDS)، آزمون ت چکیده کامل
پژوهش با هدف ارائه مدل نظری و تجربی خودتخریبگری با تأکید بر تحولیافتگی من، با این فرضیه انجام شد که تحولیافتگی من میتواند در رابطه میان تنیدگی و تنیدگی ادراکشده بهعنوان متغیر تعدیلکننده نقش ایفا نماید. 258 دانشجو به پرسشنامههای خودتخریبگری مزمن (CSDS)، آزمون تکمیل جمله دانشگاه واشنگتن (WUSCT)، مقیاس تنیدگی ادراكشده (PSS) و مقیاس وقایع زندگی پایکل (PSLE) پاسخ دادند. تجزيه و تحليل دادهها با کمک نرمافزارهای SPSS-21 و LISREL-8.72 و با بهرهگیری از همبستگی و تحلیل مسیر انجام شد. یافتهها نشانگر ارتباط معکوس تحولیافتگی من و خودتخریبگری بود. شرکتکنندگان به دو دسته با سطح تحولیافتگی بالا و پایین تقسیم شدند و رابطه خطی میان تنیدگی، تنیدگی ادراکشده و خودتخریبگری در هر گروه مورد بررسی قرار گرفت؛ تمامی مسیرها معنیدار بودند و مدل با یافتهها برازش داشت. معنیداری CR بهدست آمده، حاکی از وجود تفاوت معنیدار در ضریب دو گروه با تحولیافتگی من بالا و پایین بود. مسیر «عامل تنیدگیزا← تنیدگی ادراکشده» در افراد با تحولیافتگی پایین من، از قدرت بیشتری برخوردار بود، چرا که طبق انتظار تحولیافتگی بالای من، به عنوان یک سازة بنیادین، قبل از ادراک تنیدگی، میتواند از اثر و میزان تنیدگی بکاهد. یافتهها به بسط مدل سادهای منتهی شد که در آن صرفاً وجود تنیدگیها یا ادراک آنها را عاملی برای گرایش به خودتخریبگری میدانست. تحولیافتگی من، بهعنوان یکی از شاخصهای اساسی در تحول شخصیت، نقش مهمی در این مدل تبیینی ایفا کرد. این یافتهها در درمان افراد با گرایشهای خودتخریبگر کمککننده است.
پرونده مقاله